ضیـاء الدین

« آبادان ، شهر حماسه های ثبت نشده »

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

لا یمکن الفرار از عشق حسین ...

جنازه ی حسین را آوردند !

پدرش در تشییع جنازه ی او دائم فریاد می زد " اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه"!

اهالی روستا سرزنشش می کردند که ، « محمد آقا ! ضد انقلابی ها دور و برمان هستند. این حرف ها را نزن و اجر شهید را پایمال نکن »

و دوباره پدر شهید فریاد می زد:« اشتباه کردم ، گناه کردم!»

مراسم بزرگداشت شهید مملو از جمعیت بود، با حضور همرزمان و بچه های سپاه و میهمانانی که برای تسلیت آمده بودند!

پدر شهید می خواست صحبت کند ، همه نگران بودند حرف هایی بزند و موجب ناراحتی دوستان و شادی دشمن شود!

پدر شروع کرد به فریاد زدن :" مردم بدانید من اشتباه کردم حسین را به جبهه فرستادم!..."

خانواده و دوستان شهید ناراحت شدند و سرها را پایین انداختند و این را به حساب داغی که بر دل پدر نشسته بود گذاشتند که محمدآقا ادامه داد :" تا وقتی عباس هست ، حسین نباید شهید شود ! من باید اول عباسم را به جبهه می فرستادم "!...

عملیت بدر نوبت عباس شد. و پدر شهید هیچ گاه تا پایان عمر خودش را نبخشید که : عباس بعد از حسین شهید شد!

شادی روح شهیدان محمدحسین و عباس رجبعلی صلوات.


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۷
چشم خردلی