ضیـاء الدین

« آبادان ، شهر حماسه های ثبت نشده »

بعد از اوج گرفتن حملات وحشیانه رژیم اشغالگر قدس به غزه، بسیاری از هنرمندان و چهره های فرهنگی ایران و دنیا در این مورد اعلام نظر کرده و از سیاست های وحشیانه رزیم صهیونیستی ابراز تنفر کردند.

به این جملات بنگرید:

عباس غزالی: خدایا به حق شب های قدر...

مزده لواسانی: کربلا ، عاشورا، غزه ...

نرگس آبیار: چشم یک ملت به سمت یک جهان ...

بهرام رادان: i hate war

الهام چرخنده: کاش علی (ع) بود...

عموپورنگ: خدایا خودت کمک کن...

هنگامه قاضیانی : کی از این کابوس بیدار میشیم ...؟

حمید فرخ نزاد : غایب است و از او خبری نیست ، انگار که نه انگار او سفیر امور انسان دوستانه ی منطقه ازاد اروند است. حمید فرخ نزاد فقط در کمپین اصغر فرهادی در صفحه فیس بوکش نوشت: کشتن همنوع خود را متوقف کنید. همین و بس! زیرا آقای سفیر همچون دوست عزیزش اصغر فرهادی معتقد است این کمپین اقدامی انسانی، مدنی، منصفانه و تحسین برانگیز است و خون هیچ ملتی نسبت به ملت دیگر رنگین تر نیست و مایوسانه سعی می کنند غاصبین قدس شریف را ملتی خطاب کنند که خون آنان مانند خون ساکنین اصلی قبله گاه مسلمین می باشد و زهی خیال باطل. اینان برای ماندن در صحنه یکی به نعل می زنند و یکی به میخ ، درست مانند انسانهای مذبذب که قرآن به منافقین خطاب می کند و زمانی هم که مورد تمسخر سایر هنرمندان بخاطر این حرکت بی ثمر خود می گردند میروند و خون اهدا می نمایند. به جای اینکه بیاییم کمبود های تصویری مان را با ساخت فیلم پر کنیم فقط بلدیم به انتقال خون برویم و مثلا به شکل نمادین خون بدهیم، واقعا چرا ؟خون هم که به غزه نمی رسد. واقعا وظیفه سینماگران ما همین خون دادن است یا اینکه باید به سراغ تصویر سازی از فجایعی بروند که در غزه روی می دهد؟

ادبیات و هنر به صورت بخش مهم و پر از تلاش جبهه فرهنگ است. هنر انعکاسی می باشد از زندگی و حیات، و هنرمند انعکاس دهنده آن از طریق هنر و تشخیص هنرمند مردمی وابستگی و دیدگاه های او در روابط انسانی و اجتماعی اوست. نقش هنرمندان بزرگ همانند نقش رهبران تاریخی است که در راه نیازهای جامعه خود، برای نبرد به منظور انهدام جهان کهنه و تلاش برای جهان نو تلاش می کنند. به راستی نگذاریم هنر این ملت ، هنری دور از ارزش های فرهنگی و متعالی آن باشد. ما هرگز به گفته رومن رولان نخواهیم رسید، چون سرزمین ما پر از هنرمندان بزرگ و انسان های والا و متعالی است، اما اگر به آن روز برسیم ما نیز همچون رومن رولان خواهیم گفت: اگر هنر و انسانیت نتوانند کنار یکدیگر زندگی کنند، بگذار هنر بمیرد.

اقای مدیر عامل منطقه آزاد اروند

در حکم صادره برای این هنرمند تجدید نظر فرمایید و بگذارید مشاور هنری شما باقی بماند ولی عنوان سفیر امور انسان دوستانه را از وی بگیرید تا لااقل روح کودکان و زنان و شهدا فلسطین بیشتر از این بخاط بی حرمتی آزرده خاطر نگردد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۴
چشم خردلی
سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۲ ب.ظ

افطار سیاسی با اصحاب رسانه

مقصد بعدی محمد قوچانی کجاست؟

مطبوعات را رکن چهارم دموکراسی برشمرده اند، این امر نشان از اهمیت و تاثیر شگرف این ابزار در جامعه امروز دارد. اهمیت مطبوعات تا بدان جاست که اگر در دستان ناپاکی قرار گیرد از هر سلاحی مهیب تر و مخرب تر خواهد بود و به راحتی می توان به وسیله ی آن بنیاد های یک انقلاب، یک فرهنگ و یک اجتماع را ویران کرد. از همین روست که سیاستگذاران نظام سلطه جهانی همواره در تلاشند تا به هر شکل ممکن به این سلاح موثر دست یابند و با استفاده از آن سلطه خود را هر روز بیشتر از پیش سازند و دقیقا به همین جهت است که حکومت های مردمی و انقلابی مراقب آنند که این رکن چهارم در اختیار مزدوران و بیگانه پرستان قرار نگیرد. جریان خزنده تخریب باورهای دینی مردم با استفاده از مطبوعات، اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال های 58-59 با هدف براندازی خاموش نظام اسلامی آغاز شد، اما در همان ابتدای راه با هوشیاری امام امت و قاطعیت دستگاه قضایی در نطفه خاموش شد و بیگانگان را به سوی راه هایی چون محاصره اقتصادی و جنگ تحمیلی سوق داد، اما در آن جبهه نیز ایمان و اراده ی ملتی استوار، تمامی محاسبات آنان را بر هم زد.

متاسفانه با گذشت زمان و در پی تحولات سیاسی، اجتماعی کشور و به دنبال حاکمیت تفکری خاص در عرصه فرهنگی و کوتاهی برخی از مسوولان، دوباره این روزنه ی امید در دل دشمنان نظام اسلامی پدیدار شد و آن داستان غم انگیز مجددا تکرار شد با این تفاوت که این بار سطرهای آن، حکایت تلخ اعتماد برخی از مسئولان، به دشمنان نظام اسلامی بود.

در ایام ماه مبارک رمضان امسال شاهد برپایی سفره های افطاری با طعم های مختلف سیاسی و اجتماعی بودیم و برخی از آقایان سعی نمودند اطعام سیاسی بر پا نموده و با دعوت از افراد هتاک که در فضای مطبوعاتی کشور معروف به هنجار شکنی می باشند و باعث تعطیلی بسیاری از نشریات به دلیل اهداف سیاسی دیکته شده بوده اند به اصطلاح سعه صدر خود را به قیمتی به نمایش بگذارند و هم به آنان این نوید را بدهند که در هر حال مدافع افکار کج و معوج آنان خواهند بود.

در ضیافت افطاری آقای رئیس جمهور محترم با اصحاب رسانه و مطبوعات، شاهد سخن فرسایی فردی هتاک و از محکومین فتنه 88 به نام محمد قوچانی (داماد عمادالدین باقی از مقلدین و مروجین منتظری ) بودیم که خود مدعی بود که بعد از تعطیلی هر جریده ای که او مسئول آن بوده حلزون وار کوچ کرده و در جای دیگر به کار خود ادامه داده و خود و دوستانش را پوست کلفتانی میداندکه دست از فتنه گری برنخواهند داشت.

رهبر فرزانه انقلاب می فرمایند :

عوض بیست روزنامه، دویست روزنامه هم منتشر بشود، طوری نیست. یک عده اگر توانایی داشته باشند، لابد خواننده هایی هم پیدا خواهند کرد، مانعی ندارد. اما اگر قرار باشد روزنامه هایی که منتشر می شود، با استفاده از امکانات این مردم، با استفاده از بیت المال این مردم، با استفاده از کمک این مردم، علیه مصالح این مردم بنویسند ،آن هم به شکل دروغ و افترا، اگر کسی پیدا بشود که به انکار ضروریات دین - که از جمله ضر وریات دین، قطعا قصاص اسلامی و شرعی است - تجاهر کند، این مرتد است و حکم مرتد هم در اسلام معلوم است.

- روزنامه آسمان به مدیرمسئولی محمد قوچانی ، در شماره چهارم صفحه ی 23 در مطلبی به قلم داوود هرمیداس باوند از عناصر جبهه ملی، لایحه قصاص را غیر انسانی خواند و موجب تعطیلی اولین روزنامه دولت اعتدال گردید.

***

- نشریه مهر ، به مدیر مسئولی محمد قوچانی که گردانندگان آن با روزنامه آسمان مشترک می باشند در مطلبی به قلم محمد علی ایازی، فرقه ضاله بهائیت را جزو اقلیت های مذهبی خوانده بود.

ایشان همچنین در دیدار با بیش از صد هزار نفر از جوانان کشور در اردیبهشت 79 می فرمایند:

10 تا 15 روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می شوند، تیترهایی می زنند که هرکس نگاه کند، فکر می کند همه چیز در کشور از دست رفته است، امید را در جوانان می میرانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم تضعیف می کنند، نهادهای رسمی را تضعیف می کنند، مدل اینها کیست ؟ مطبوعات غربی هم اینگونه نیستند، این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است.

محمد قوچانی روزنامه عصر ازادگان 20/1/79

هییت های مذهبی، منشا خشونت اند و بسیجی ها، اعضای تشکیل دهنده این هسته ها می باشند.

در حال حاضر که فضای جدیدی از لحاظ طرح افکار خدشه امیز و شبهه های دینی و سیاسی در کشور بوجود آمده است که در مقایسه با گذشته بیشتر است، همچنین همزمان با این فضای جدید، شبکه های ماهواره ای (دجال واره)  به طور مستمر در حال ابداع شبهات هستند و عناصری را در داخل به این معنا تشویق و ترغیب می کنند، سوگ مندانه باید گفت که وزارت ارشاد بر خلاف فرامین رهبری نظام، مبتنی بر برنامه ریزی سریع در جهت مصون سازی ذهن ها و افکار جوانان، ناباورانه بر طبل آزادی دجال واره و فیس بوک می کوبد و در محفل های رسمی، فضای تنفس جدیدی را برای اهانت کنندگان بوجود می آورد. به طورقطع، جبهه استکبار در جنگ فرهنگی نیز شکست سختی را متحمل خواهد شد و باید نشست و دید که مقصد بعدی حلزونیان کجا خواهد بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۲
چشم خردلی
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ق.ظ

دل آبادان را نسوزانید ...

می توان برای دیدن هر چیزی در عالم بی نهایت، مثل اثر انگشت، به تعداد انسان ها که بوده اند، هستند و می آیند، به دنیا نگاه کرد. خداوند برای چشم و دل از اثر انگشت هم فراتر رفته و لطفش را در بی نهایت به مخلوق ارزانی کرده و اختیار چگونه دیدن را هم به انسان سپرده است. کافیست انسان، فقط جای ایستادن را کمی تغییر دهد. هر جایی از زمان و مکان که بایستیم، در هر زاویه ای که قرار بگیریم، نگاهمان تغییر خواهد کرد، فقط کافی است که بدانیم کجا ایستاده ایم. روانشناسان برای تغییر در ذهنیت بیماران، گاهی با چنین منطقی، بیمار را درمان می کنند. از نگاه یک بعدی او، نگاه دیگری می سازند. این منطق درعلم مدیریت هم می تواند مفید فایده باشد؛

خصوصا در تغییر نگاه مدیران ضعیف که با عملکرد خود ، سازمان ها را به بن بست می رسانند. این گونه مدیران زاویه نگاهشان محدود و انحصاری است. از هزاران نگاهی که به عالم وجود دارد، یکی را پسندیده و همانجا ایستاده اند؛ سال ها درجا زده اند، زمان برای آن ها مرده است، مکان برایشان همان ساعت ذوب شده در چنبره نادانی هاست. این قبیل افراد یک روز بنا به دلیلی درست یا نادرست مدیر شده اند. حالا برای حفظ موقعیت، ثابت می مانند و به اصطلاح مغزشان "کپ" کرده است . این گونه مدیران با تغییر و تحول مخالفند، بعضا حتی در خانه هم با جابه جا کردن وسایل منزل مخالفت می کنند. او معنای (دل افزاری) را هرگز نفهمیده است، از نرم افزاری هم چیزی نمی داند، حداکثر دانش او در سخت افزاری است. وضعیت مدیران در آبادان تقریبا شبیه به این وضعیت است . کافیست نگاهی کوتاه به اظهار نظر این مدیران چه (منتخب و چه منصوب ) بعد از آتش سوزی در ساختمان تجاری کادوس 4 بیندازیم تا به عمق این فاجعه مدیریتی بیشتر پی ببریم. ظاهرا این حضرات فکر می کنند تازه به  این شهر وارد شده اند و تا کنون هیچگونه مسئولیتی به عهده نداشتند و مدام سعی می کنند از خود و دستگاه تحت امر سلب مسوولیت نموده و توپ را در زمین دیگری بیندازند. از اظهار نظر عجولانه فرماندار تا ماست مالی کردن برخی از اعضای شورای شهر. به هر صورت آقایان باید سعی نمایند از خود حساب بکشند و اگر به ناحق سمتی را اشغال نموده اند با شجاعت کنار روند و عرصه را برای مدیرانی کارآمدتر باز نمایند. همه ی ما مسئوول هستیم. لذا :

 1. سازمان نظام مهندسی مسئول است. زیرا بنا به شواهد فراوان دچار باند بازی گردیده و به جای نظارت دقیق بر ساخت و سازها به فکر حفظ موقعیت خود به هر شیوه ای می باشد و هر از چندگاهی شاهد کج شدن سازه ها و یا ریزش ساختمان ها می باشیم.
2.صدا و سیمای محلی مسئول است، زیرا برنامه ی کاربردی انتقادی تولید ننموده و در زمینه نقد مدیریت ناکارآمد در میزگرد ها دچار تعارفات گردیده و مشکلات را آن گونه که هست به خاطر عدم تکدر خاطر دستگاه هاخصوصا آنهایی که بعضا نقش اسپانسر در برنامه ها را دارند منعکس نمی نمایند

3.شهرداری آبادان مسئول است. زیرا با فروختن تراکم در کوچه های تنگ عملا باعث بروز مشکلاتی برای شهروندان گردیده به نحوی که اگر از این دست حوادث در این مکانهای تنگ بوقوع بپیوندد باز هم شاهد اندوه مردم بینوا خواهیم بود.

4.فرماندار ویژه آبادان مسئول است. زیرا از دستگاه های اجرایی بازدید میدانی به عمل نیاورده تا از کمبودهای آنان مطلع و آنان را مرتفع نماید و هم اینک و بعد از این حادثه اعلام رسانه ای نموده که از دستگاه های ارائه خدمات عمومی بازدید خواهد نمود و به نوعی نوشدارو پس از مرگ سهراب خواهد بود.

5. نمایندگان آبادان در مجلس شورای اسلامی ............

6. اعضای محترم شورای شهر ..........

7. ............

کاملا واضح است که یک مدیر قوی و کارآمد بسیار بهتر از مدیر ضعیف و بی کفایت است .همه ی ما می توانیم به خوبی یک مدیر قوی را از یک مدیر ضعیف تشخیص دهیم، اما مسئله این است که گاهی یک مدیر ضعیف نقش آدم قوی و کارامد را بازی می کند و اطرافیان را گول می زند. اما با نگاه دقیق به باورهای آنها به عنوان مدیر قدرتمند می توان تشخیص داد که باورها و رفتارهای آنان خطر ناک و مخرب است. رفتارهایی که می تواند به از بین رفتن آن سازمان منجر شود. پس بیاییم قدر این مردم را بدانیم و صادقانه به آنان خدمت کنیم.  

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۳ ، ۰۰:۴۶
چشم خردلی
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۶ ب.ظ

آقای فرماندار ویژه ! چه کسی پاسخگوست؟

فصل تابستان فرصت مغتنمی است که پس از یک سال کار و تلاش و جمع آوری اندوخته ای دل به دریا بزنی و به همراه خانواده  به نقاط خوش آب و هوا و یا زیارتی بروی و با آمادگی کامل  برای یک سال پیش رو به فعالیت روزمره مشغول شوی. ما که فکر سفر زیارتی و تفریحی نبودیم یعنی وسعمان نمی رسد ولی بنا به ضرورت لازم بود که سفری کوتاه به تهران داشته باشم، لذا با توجه به اعلام رسمی رسانه ها مبنی بر تهیه و پیش فروش بلیط از طریق دفاتر فروش در مورخ 24/4 به یکی از دفاتر فروش در خیابان شهید منتظری آبادان رفتم. یکی از کارکنان اعلام نمود که فردا صبح از ساعت 8/30 دقیقه اقدام به فروش بلیط خواهند نمود و طبق تاکید او صبح روز بعد باید به آن جا مراجعه و به ترتیب لیستی که خود مراجعین تنظیم خواهند کرد کار انجام خواهد شد. صبح روز بعد یعنی در مورخ  25/4 راس ساعت 8 صبح جلوی دفتر بودم و نفر هجدهم لیستی قرار گرفتم که تنظیم کننده لیست ،مدعی بود از ساعت 10 شب روز گذشته در اینجا حاضر بوده و اقدام به نوشتن لیست نموده است و گفت که راس ساعت 8/30 درب آژانس باز خواهد شد.

کم کم افرادی که در لیست بودند و یا تازه آمده بودند جلوی درب آژانس حضور خود را پررنگ تر کرده بودند و کارمندان آژانس ، یکی یکی می آمدند و یا با کلید درب را باز می کردند و یا تماس می گرفتند و درب برای آن ها باز می شد.بعد از ساعت 8/30 که مردم روزه دار متقاضی بلیط کم کم حوصله شان سر رفته بود با گرفتن شماره تلفن آژانس که از روی تابلو برداشته بودند اعتراض خود را علنی تر می کردند. بالاخره زمان موعود رسید و درب باز شد ولی فردی جلوی درب ایستاد و به کسی اجازه ورود نمی داد و اعلام کرد که سیستم قطع است و امکان رزرو بلیط نمی باشد و باید به دفاتر دیگر مراجعه کنید.

یکی از افراد حاضر در صحنه درحالی که عصبانی بود فریاد زد که سال گذشته در همچنین روزی همین بساط را پیاده نمودید و از رزرو بلیط به بهانه قطعی سیستم طفره رفته اید.

دیگری می گفت اگر سیستم قطع بوده چرا از ساعت 7/30 صبح که تقریبا همه مردم آمده بودند به آن ها نگفتید. القصه مردم متفرق شدند و من به همراه فرد دیگری ماندیم. بالاخره اجازه داده شد که آن فرد به دفتر وارد و بعد از لحظه ای خارج شد و عنوان کرد که متصدی مربوطه اظهار نموده که به دلیل بدهی آژانس ، سیستم قطع است و امکان خدمات دهی نمی باشد.

به ناچار سراغ دفاتر دیگر رفتیم و دیدیم که همه جا لیست های 50 نفره بسته شده و بعید است که نوبت به ما برسد.

مستآصل شده بودم که این تخلف شرکت یاد شده را باید به چه کسی اعلام نمایم!

به راستی کدام دستگاه نظارتی باید پاسخگو می بود؟

بالاخره بعد از دور زدن چند آژانس در همان خیابان شهید منتظری وارد یک دفتر شدم که حدود 10 نفر در نوبت بودند و البته عده ای از دوستان  !!! در آن طرف میز در حال رزرو بلیط دلخواه به مدد دوستی با کارمندان بودند.

حدود یک ساعت منتظر بودم و متوجه شدم که فقط یک دستگاه که خانم کم تجربه ای در پشت آن قرار گرفته بود مشغول رزرو بلیط مراجعین می باشد و خانم دیگری در پشت میز دیگر آژانس با دستگاه دیگری با سرعت در حال ارائه خدمات می باشد. بگذریم از آن هایی که خواهان  بلیط یک سره  به مقصد مشهد از خرمشهر بودند موفق نمی شدند و دمق و دلگیر در آژانس نشسته بودند.

بعد از کمی دقت متوجه شدم که آن خانم دیگر در نقش یک کافی نت عمل می نماید و به سرعت بلیط تهیه و علاوه بر قیمت تمام شده بلیط مبلغی به عنوان هزینه کافی نت نیز محاسبه و گرفته می شود!

بلیط رفت و برگشت من نیز با 4 هزار تومان بیشتر از قیمت مندرج در بلیط در اختیارم قرار داده شد و من مانده بودم بالاخره در این وضعیت نا بسامان که ظاهرا در سال های گذشته نیز مسبوق به سابقه بوده است چه نهاد یا دستگاهی نظارت می نماید.

زمانی که نزدیک ظهر به یکی از دوستان قضیه را گفتم دیدم که می خندد و از او خواستم دلیل خنده اش را بگوید و او اظهار نمود که برای تهیه بلیط همکاران به مقصد مشهد مبلغی حدود 400 هزار تومان بیش از قیمت مندرج در بلیط ها به یک آژانس داده است.

البته در این قضیه نقش  دلال ها و کسانی که تورهای زیارتی محلی راه اندازی می کنند و پول های کلانی که بابت تهیه بلیط کاروانی به مدیران آژانس ها می دهند را نباید از نظر دور داشت.

قضیه وقتی بیشتر برایم جالب شد که در اخبار 20:30 شبکه دو سیما به همین قضیه در آبادان پرداخته شد و نمی دانم که آیا وجدان مسئولی در این شهر پاسخگوی مردم خواهد بود تا بیش از این آبرویمان جلوی هموطنان ریخته نشود؟   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۶
چشم خردلی
سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۸ ب.ظ

آقای میرباقری! همه ی آبادان ابو و اسو نیستن...

از دمپایی ابری گرفته تا عینک ریبون...

تمسخر یک فرهنگ، شایسته ی اهالی هنر نیست. چرا از سر بی ذوقی، بد سلیقه شده اید.

تصمیم گرفته بودم درباره ی بی ادبی به فرهنگ و آداب مردم شریف آبادان ننویسم؛ آخه هر چه گفتم کسی گوشش بدهکار نبود. آن موقع هم که سریال شاهگوش را  دیدم؛ که مردمم را به ریشخند گرفته اند بازهم خود را به بی خیالی زدم و غم خود را در درون ریختم. چه می شد کرد از ماست که بر ماست.

چندی روز پیش رفتم سراغ کیوسک مطبوعاتی، تا طبق روال هر روز جریده ای تهیه نمایم.ناگهان چشمانم به تیتر یکی از هفته نامه های محلی افتاد که دبیر محترم سرویس ورزشی از میرباقری و سریال شاهگوش به دلیل تمسخر مردم آبادان ، ناراحتی خود را در قالب گزیده نوشتاری ابراز نموده بود. پس فکر کردم شاید این نوشته گشایشی باشد برای نقد افرادی که با نگاه کاریکاتوری به فرهنگ آبادان تولید برنامه می کنند. اما مخاطب من امثال میرباقری نیست، مخاطب من هنرمندان و تمام کسانی است که در طی سالیان گذشته با اقدامات خود آتش بیار معرکه ای شدند که در حال حاضر لجام گسیخته گردیده و هردم از جانب این  بار بری می رسد.

بگذارید کمی به عقب برگردیم و درپیشگاه وجدان عمومی خود را به محاکمه بکشانیم.

  1. در ماه مبارک رمضان گذشته نمایش طنزی بنام ماجراهای گودی در باغ موزه دفاع مقدس تهران به مدت 30 شب به روی صحنه رفت و هنرمندی اهل چهارمحال بختیاری د رنقش یک رزمنده آبادانی هر چه خواست در وصف لاف آبادانی رزمندگان این دیار گفت و کسی خم هم به آبرو نیاورد. جالب تر آنکه در آن شب ها جناب آقای ؟؟؟  نماینده محترم مردم آبادان در مجلس شورای اسلامی سفره ضیافتی در همان مکان برپا نمود و کوچکترین موضعی از خود نشان نداد.
  2. در زمان رییس جمهور سابق در باشگاه گلستان که به طور مستقیم از صداو سیمای پخش می گردید جناب آقای ؟؟؟  محترم مردم آبادان در مجلس شورای اسلامی از لاف آبادانی ها گفت و این را باعث افتخار خود دانست و کسی توجهی نکرد.
  3. برادر عزیز و رزمنده جناب آقای ؟؟؟  فیلمی مستند ساخت و بچه های رزمنده آبادانی را عده ای هجوگو نشان داد تا بتواند جمعیتی را وادار به خندیدن به ریشمان نماید و همه اصحاب رسانه در شهر نیز برایش هورا کشیدند و آب از آب تکان نخورد.
  4. در داستانی(کتاب صد سالگی نفت به همت خانم ؟؟؟  در حوزه هنری به زیور طبع آراسته شده بود) همه جنوبی ها را تخم و ترکه انگلیسی ها خطاب کرد و دریغ از یک اظهار شرمندگی و عذرخواهی از مردم.
  5. در آغاز سال نو نیز به میمنت و مبارکی و با دست پخت صداوسیمای مرکز آبادان و سازمان منطقه آزاد اروند آنقدر خودمان را کوچک کردیم که کارآکتر فرد برزیلی با زدن عینک ریبون و دمپایی ابری خود را با لودگی تمام یک آبادانی اصیل معرفی می کرد و یا فردی که ماجراهای فلامرز را تعریف می کرد حق مطلب را بخوبی در حق آبادانی ها به جا آورند و چه خوب شناسنامه ای برای آبادانی ها معرفی نمودند.
  6. در همین هفته نامه موصوف، یک صفحه تمام راجع به عینک ریبون نوشته شد. در صورتیکه پرداختن به آن  دردی از جامعه هدف هفته نامه را دوا  نمی کرد.
  7. ... دیگه بس است ؛ اگر بخواهیم بنویسیم مثنوی هفتادمن کاغذ خواهد شد. لذا توصیه می کنم به خود اجازه ندهیم اینگونه خود را به تمسخر بگیریم و آبادان را با  ابو ، اسو، قلیه و ماهی صبور تعریف نکنیم.

والسلام

چشم خردلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۸
چشم خردلی

توی اتاق محل کارم نشسته بودم؛ چند روز بود که می خواستم مطلبی را بنویسم ولی حال خوبی برای نوشتن نداشتم. همون موقع بود که با صدایی آشنا به خودم اومدم. سرم را بالا کردم و حاج شهاب کرمانی از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس که از پرستاران دلسوز آبادانی است را دیدم. بعد از احوالپرسی و خوش وبش، از درون کیفش، دو قطعه عکس از دوران دفاع مقدس را بیرون آورد و جلویم گذاشت.

با دیدن آن ها شوکه شدم. یکی از تصاویر مربوط به شهید گرانقدر منوچهر کوهی بود که ان شاء الله در نوشتار دیگری به آن عزیز خواهم پرداخت.



تصویر دوم مربوط به سال های 76 می شد اون وقتی که تعدادی از رزمنده های آبادانی در طول مسیر سفر زیارتی مشهد در محلی برای صرف ناهار دور هم جمع شده بودند. خیلی برایم جالب بود؛ یادم افتاد به سخنان نامربوطی در مورد فرار مردم آبادان در آغازین روزهای جنگ زده می شد؛ دلم به درد اومد.

جمعی خودمانی بر سر سفره ای ساده و بی آلایش و کاسه هایکه از جمع صمیمی و با محبت شان خبر می داد. پس تصمیم گرفتم به مناسبت میلاد حضرت امیر علیه السلام و روز پدر یادی از آنان کنم.

از سمت چپ:

  1. مرحوم علی طالبی فرد، از کارکنان زحمت کش شرکت پالایش نفت که حدود 4 ماه پیش به رحمت ایزدی پیوست. هنوز صدای صلوات های بلند او در نماز جمعه در گوشم است و شعارهایی که در آن ها همیشه به صدام و آمریکا لعنت می فرستاد.
  2. مرحوم رحیم موسی پور ، سرایدار بازنشسته آموزش و پروش که چند سال پیش و طی یک بیماری طولانی مدت ندای حق را لبیک گفت.
  3. مرحوم جلال امینیان پدر شهید خسرو امینیان، از آهنگران بنام آبادان و تعمیرکار سپاه ، هنوز میشه صدای پتک های که به روی فنر می زد رو شنید. هر چند زیاد اهل صحبت کردن نبود اما قلب پاکش رو می شد پشت ظاهر سختش احساس کرد.
  4. مرحوم ؟؟؟ معروف به شیرشکار ، از رانندگان اداره برق جنوب بود و به عنوان راننده تعاون سپاه در حال خدمت به جبهه ها، از اون دسته بختیاری های عزیزی که هر وقت در جمع بچه های رزمنده می نشست از شکارهای دوران جوانی اش می گفت و به همین علت معروف شده بود به شیر شکار ، چه کنم که نامش را از یاد برده ام.
  5. برادر بزرگوار حاج شهاب کرمانی، که به دوستی او افتخار می کنم.
  6. مرحوم غریب نخلی، از کارگران سخت کوش پالایشگاه آبادان، علی رغم اینکه لال بود به همراه آقای فیروزی از استادکاران فنی پالایشگاه محسوب می شد.

 

خداوند ارواح آنان را با شهدا محشور فرماید.

برای شادی ارواح طیبه شهدا و همسنگران پاک سرشتشان که در جمع ما نیستند الفاتحه..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۴
چشم خردلی
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۴ ب.ظ

مدیریت دفاع فرهنگی

چه بسا خط مقدم امروز، بیشتر از دوران جنگ و انقلاب، نیازمند سربازانی جان فدا وایثار گر هست.

متاسفانه،برخی براین باورند که فقط در دورانی مثل دوران دفاع مقدس و یا دوران مبارزات انقلاب، فرصت ادای تکلیف و حضور در عرصه های مبارزه و جهاد وجود داشت،اما زهی خیال باطل که این گمانی صد در صد اشتباه است.چرا که برای اهل حق و حقیقت، مبارزه و جهاد همواره باقی و پا بر جاست و تنها تفاوت دوره کنونی ما با دوران دفاع مقدس آن است که در واقع امروز حوزه های امتحانی ما تغییر یافته اند اما در عین حال امتحان همچنان باقیست و چه بسا خط مقدم امروز، بیشتر از دوران جنگ و انقلاب، نیازمند سربازانی جان فدا وایثار گر هست.
بهرحال برای مبارزه دراین حوزه جدید امتحانی،افراد بیش از هر چیز نیازمند داشتن بصیرت وآگاهی هستند و در واقع رسالت خطیر امروز ما در جبهه جهادفرهنگی،تمرکز بر 3 نکته اساسی است:
1.مواظب باشیم که خودمان نلغزیم.
2.دست دوستانمان را بگیریم.
3.دست کسانی را که لغزیده اند بگیریم و بلند کنیم.
در این باره در قرآن کریم آمده است:"و من احیاها فکانما اجبا الناس جمیعا"یعنی
"هر کس یک نفر را زنده کند انگار تمام مردم دنیا را زنده کرده است"
در هر صورت،در این رابطه باید دانست که کار فرهنگی در واقع نوعی معامله با خداست،پس چگونه می توانیم انتظار کسب رضایت خدا را در زندگی داشته باشیم بدون آنکه در این راه مجاهدت و تلاش لازم را بعمل آوریم و با خدا معامله کنیم.
ابزار کار فرهنگی ایده ال اسلام ونظام اسلامی، ابزاری نیستند که بر مبنای تفکرات مادی و الحادی بشر کنونی و پوچ انگاری سرنوشت انسان در جوامع غربی،تبلیغ و ترویج می شوند،ابزار پوچ و بی محتوایی که همواره لودگی و لذت طلبی بی ارزش را ترویج کرده و به رشد شخصیت انسانی افراد منتهی نمی شود.
جهت اتخاذ روش های مناسب تعلیم و تربیت،در وهله نخست باید اهداف ما روشن و مشخص باشد،زیرا که تنها با در نظر گرفتن این اهداف است که میتوان راه رسیدن به آن را تعیین کرده و مشخص نمود که توسط چه ابزار و روش هایی می توان به قله هدف نزدیک تر شد.
ویژگی های اساسی یک کار فرهنگی:
1.با توجه به جنبه های مختلف رشد و ترقی انسان ها تدوین شده باشند.
2.منجر به ایجاد تغییرات عمده در افکار،عقاید و طرز تلقی افراد به مسایل مهم زندگی گردد.
3.هماهنگ با هنجارهای جامعه و ایدال های اجتماعی و فرهنگی محیط باشد.
4.قابل فهم، جامع و اجرایی باشند.
براین اساس،اگر در چشم انداز فرا روی خود،اهداف تربیتی متعالی اسلام را ترسیم کرده باشیم هرگز از مسیر ایده ال کار فرهنگی، خارج نخواهیم شد و همواره تلاش خواهیم کرد که در این راه ارزشمند،گران بهإ وپر اجر،استوار قدم برداریم.
امروز نبرد اصلی ما با دشمن در واقع،یک نبرد فرهنگی است و در این نبرد نابرابر،خاکریز وسنگر اصلی ما، همان فرهنگ ماست و رسالت خطیر ما جهت حفظ و حراست از این سنگر و خاکریز در مقابل هجوم دشمنان ایجاب می کند که این مهم را جدی گرفته و با تمام قوا به انجام آن بپردازیم.
در این باره چنین به نظر میرسد که در شرایط فعلی ما باید در عرصه خطیر،یعنیعرصه انجام کار فرهنگی،مطابق این دیدگاه ارزشمند امام خامنه ای به کار ورود پیدا کنیم که معتقدند هر کسی در هر جا ماموریتی را بر عهده می گیرد فکر کند که آن جا مرکز دنیاست وآن کار،تنها کار روی زمین مانده ای است که باید به بهترین نحو انجام شود.

یا علی

چشم خردلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۴
چشم خردلی
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۵۸ ق.ظ

گاف مشاور آقای رییس جمهور در منطقه آزاد اروند

سلام
ابتدا اجازه بدهید به داستان نیمکت لویی شانزدهم بپردازم؛
روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید؛ از او پرسید تو برای چه اینجا قدم میزنی واز چه نگهبانی میدی؟ سرباز دستپاچه جواب داد: قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم! لویی، افسرگارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟ افسرگفت: قربان افسر قبلی نقشه ی قرار گرفتن سربازها سر پست ها را به من داده من هم همان روال کار را ادامه دادم! مادر لویی او را صدا زد و گفت: من علت را می دانم؛ زمانی تو ۳ سالت بود این «نیمکت» را رنگ زده بودند و پدرت به افسرگارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارید تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود؛ و از آن روز ۴۱ سال می گذرد و هنوز روزانه سربازی این جا قدم میزند!
گفتنی است در این داستان نویسنده به فلسفه ی عمل تمام شده می پردازد و به ادامه ی عمل فاقد منطق اشاره می کند.


در زمان سفر ترکان دبیر شورای مناطق آزاد کشور به آبادان ، برنامه زنده بهارانه که به همت کارگروهی متشکل از صداو سیما و منطقه آزاد اروند هر شب به مدت یک ساعت به صورت زنده اجرا می شد. به یمن ورود مشاور ارشد مدت زمان بخش افزایش پیدا کرد. نامبرده ضمن حضور در بهارانه و گفتگو با مردم از استفاده بهینه از ظرفیت های رودخانه اروند سخن گفت و ضمن پاسخگویی به سووالات طرح شده، اظهارات بسیار جالبی نمودند.

ترکان،برای محکم نمودن بحث نیز حکایت «لویی شانزدهم» را به نام «ناصرالدین شاه» قالب و به مخاطبین القاء نمودند که عدم برچیدن دژ مرزی و استقرار تیربارها همانند همان قضیه ی نیمکت است. و در ادامه مدعی شدند: ۲۵ سال است جنگ تمام شده و در آن طرف اروند رود دارند ویلا می سازند، زندگی به خوبی جریان دارد و در طرف دیگر اروند تأخیر شده، در اینطرف آرایش نظامی ست  و در آن طرف آرایش اقتصادی وجود دارد و خواستار جمع آوری دژ نیروهای نظامی و جایگزینی مرزبانی شد.

لازم است جناب آقای مشاور که از حقوقدان های دولت تدبیر و امید به شمار می رود به امورات اقتصادی بپردازد و مسئله تأمین امنیت کشور را به سرهنگ ها واگذارد. در حال حاضر علیرغم وجود نیروی نظامی به دلیل گستردگی نوار مرزی شاهد ورود انواع سلاح و مهمات از نقاط کور هستیم و در استان های عراقی همجوار  نیز ارتش عراق در حال نبرد با گروه های مسلح و جیره خوار به اصطلاح امارات شام و عراق می باشد، دراین وضعیت آیا این به صلاح کشور است که ما نسبت به برچیدن دژ مرزی که با هزینه هنگفت و بعد از پایان جنگ ساخته شده است بپردازیم.

کجا بودید که ببینید جوانان غیور آبادانی برای دفاع از شهرشان جان پناهی نداشتند که از تیررس بعثیان در امان باشند.
خوب است دولتمردان به جای خواسته های غیر منطقی خود به فکر عمران و آبادانی شهرهای سرافراز خرمشهر و آبادان باشندو حداقل آنچه را که آن ها گردشگری حلال نام گذاشته اید را در اروند صغیر عملی ساخته و اگر توانستند آن منطقه کوچک را مدیریت نمایند بعد به فکر ایجاد محدوده ای به طول ۵۰ کیلومتر در اروند کبیر باشند.

در پایان یادآوری می کنم جناب آقای مشاور ارشد، یقین داشته باش که مجموعه ستاد کل نیروهای مسلح نسبت به شرایط منطقه ای اشرافیت کامل داشته و در هر زمانی که مصلحت ایجاب کند؛ فلسفه ی عمل تمام شده است به کسی اجازه عمل فاقد منطق را نخواهند داد.

یاعلی
چشم خردلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۵۸
چشم خردلی
پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

لا یمکن الفرار از عشق حسین ...

جنازه ی حسین را آوردند !

پدرش در تشییع جنازه ی او دائم فریاد می زد " اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه"!

اهالی روستا سرزنشش می کردند که ، « محمد آقا ! ضد انقلابی ها دور و برمان هستند. این حرف ها را نزن و اجر شهید را پایمال نکن »

و دوباره پدر شهید فریاد می زد:« اشتباه کردم ، گناه کردم!»

مراسم بزرگداشت شهید مملو از جمعیت بود، با حضور همرزمان و بچه های سپاه و میهمانانی که برای تسلیت آمده بودند!

پدر شهید می خواست صحبت کند ، همه نگران بودند حرف هایی بزند و موجب ناراحتی دوستان و شادی دشمن شود!

پدر شروع کرد به فریاد زدن :" مردم بدانید من اشتباه کردم حسین را به جبهه فرستادم!..."

خانواده و دوستان شهید ناراحت شدند و سرها را پایین انداختند و این را به حساب داغی که بر دل پدر نشسته بود گذاشتند که محمدآقا ادامه داد :" تا وقتی عباس هست ، حسین نباید شهید شود ! من باید اول عباسم را به جبهه می فرستادم "!...

عملیت بدر نوبت عباس شد. و پدر شهید هیچ گاه تا پایان عمر خودش را نبخشید که : عباس بعد از حسین شهید شد!

شادی روح شهیدان محمدحسین و عباس رجبعلی صلوات.


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۷
چشم خردلی
جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۹ ب.ظ

کجایند مسئولین پر مدعا؟

بسم الله الرحمن الرحیم 

 السلام علیک یا شمس الشموس، یا علی بن موسی الرضا(ع)

مطلب را با ذکر خاطره ای شروع می کنم.
بعد از پایان دوران دفاع مقدس در اولین سفر ریاست جمهوری وقت به آبادان ، مسئولین بی کفایت آن موقع سعی نمودند با ظاهر سازی وانمود کنند که همه چیز خوب و عادی است . یادمه آن موقع به جز یک دستگاه یونیت دندانپزشکی متعلق به سپاه  آبادان که به مردم هم ارائه خدمات می نمود ، مرکز دندانپزشکی دیگری در شهر فعال نبود و به سلامتی قدوم رئیس جمهور در آن موقع ، شبانه یک دستگاه یونیت دندانپزشکی تمام دیجیتال زیمنس به آبادان حمل و نصب گردید ، تا مبادا رئیس جمهور اگر در آن اقامت دو روزه به دندان درد مبتلا شود ، مشکلی برای وی به وجود بیاید! بعد از پایان سفر ملوکانه هم قصد داشتند یونیت را برگردانند که با پافشاری مسئول وقت شبکه بهداشت در جلسه شورای اداری ، جلوی این کار گرفته شد. یعنی اینکه « جان اربابان ارزش دارد و جان رعیت بی ارزش است.!»
بگذریم !!! اعلام عمومی گردید که خُدام حرم امام رضا(ع) ، همزمان با 11شهر دیگر استان خوزستان قرار است در روز جمعه به شهر ثامن الائمه یعنی آبادان سرافراز بیایند و ستادی تشکیل شد و قرار بود که همه مسئولین پای کار بیایند ، تا مراسم با معنویت خاصی برگزار شود. مراسم با کمی تاخیر شروع شد و آنچه به چشم نمی آمد حضور پر تعداد مسئولین شهری در مراسم و در کنار مردم بود. پر واضح بود که اگر علمداران همیشگی اینگونه مراسم ها ، یعنی بسیجیان بی ادعا در صحنه حضور نداشتند، چگونه باید جوابگوی این خیل مشتاقان می شدیم.!؟ واقعا مسئولین شهری چه جوابی دارند؟! دریغ از یک قطره آب ،دریغ از حضور یک مامور راهنمایی برای کنترل عبور و مرور و صد البته دریغ از حضور آنانی که باید می بودند و نبودند. هر چه چشم انداختم ، از مُعممین عزیز کسی را ندیدم !  فرماندار را ندیدم ! شهردار هم که ماندگار شده بود ، غایب مراسم بود و البته حضور تنی چند از اعضاء شورا که ای کاش آن ها هم نبودند... وقتی انگشتان پای آن دخترک مظلوم به زیر چرخ یک تاکسی بی احتیاط رفت ، دریغ از وجود یک امبولانس و تیم امدادی و چه زیبا بود فریاد دلاورانه ی پدر آن دختر ، که با صدای بلند و در حالی که دخترک از درد به خود می پیچید و گریه می کرد ، دختر خود را فدای قدوم امام رضا (ع) خطاب کرد و راننده بی احنتیاط را خلاص کرد و راننده رفت...
به راستی تا کی می خواهیم در خواب غفلت باشیم و فقط نق بزنیم که مسایل معنوی در جامعه کم رنگ شده است ؟ شما مسئولین برای هرچه پر رنگ تر شدن اینگونه مراسم چه کار کرده اید؟؟...






۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۳۹
چشم خردلی